انگار همین دیروز بود
کنار پدرش
دفنش کردن
همه گفتن
جوانیش پرپر شد
وقتی رفت بیست ساله نبود
پاییز بودو سرد
خاطراتش ناتمام
وقتی رفت گریه نکردم
فاتحه ای ام نخواندم
خاطراتش را ادامه دادم
نقاشیش نیمه کاره ماند
وقتی رفت هوا تاریک بودو سرد
پیغام داد و
من منتظر
کنار پنجره
باران گرفته بود
وقتی رفت
شال بافته من همراهش بود
وقتی رفت سه روز مانده بود تاتولد من
قول داده بود
رویاییش کند
نمازش قضا شدکه رفت
عشقم آتش گرفته بود
سوخته بود
ندیده بودمش
میدیدمش هم
نمیشناختمش
گر گرفته بود
فریادها کشیده بود
گوشهای من کر شده بود
این باران سرد
این حرفهای تلخ
به یغما می برد مرا
جشن گرفته بودم
در این گورستان سرد
با این بوی مرگ
این کفتارهای گرسنه
به انتظار نشسته اند
وقتی رفت ندیده بودمش
برایم همه چیز در پاییز جا مانده بود
اما دلیل من
برگشته بود
خاطرات من کنار اوست
این برگهای دفترش با خاطرات خوش
پیوند خورده است
نقاشیش دگر
به اتمام رسیده است
از آن غروب سرد
چند سالی گذشته است
امیر برگشته است
هرروز به اتفاق هم
روز را سر می کنیم
عشق من چند سالیست
کفن پوشیده است ...
نظرات شما عزیزان:
arash 
ساعت22:42---7 دی 1392
ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩکتر میشوی ، ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می ﺭﺳﺪ
ﻫﺮﭼﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ اش ﺑﯿﺸﺘﺮ می ﺷﻮﺩ ، ﺑﺰﺭﮒ تر ﺑﻪ ﻧﻈﺮ می ﺭﺳﺪ
ﭼﺸﻢ ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ ، می ﺑﯿﻨﯿَﺶ
ﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺻﻤﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﮕﻮ !
arash 
ساعت22:39---7 دی 1392
میگن زندگی کوتاهه پس بگذر ، ببخش و بخند !
ما که گذشتیم ، بخشیدیم ولی نتونستیم بخندیم . . .
arash 
ساعت22:38---7 دی 1392
کشتی هایم غرق نشده !
اما در هیچ بندری کسی به انتظار برگشتنم نیست . . .
arash 
ساعت22:34---7 دی 1392
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت / با صدایش آشنایم کرد و رفت
نوبت اوج رفاقت که رسید / ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
arash 
ساعت22:33---7 دی 1392
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . .
arash 
ساعت22:32---7 دی 1392
من
مثل بادکنکی به دست کودکی
هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم
نخ را قطع کنی ، میروم پیش خدا !
arash 
ساعت22:31---7 دی 1392
این روزها سنگین و نحس اند ، چه کنم ؟
لحظات هم بهانه ات میگیرند
رفتی و ردپایت در پس کوچه های قلبم باقی مانده است